دلبندم سلام

اگر بخواهم از این روزهای جوانی ام برایت بگویم، میتوانم از خشم، وحشت و دلسردی های اجتماعی برایت صحبت کنم. یا کمی به خودم نزدیک تر شوم و از بدعهدی ایام، بی مهری، کم معرفتی و بی انصافی اطرافیان، بغض های شبانه و صبوری و سکوت حرف بزنم. اما تو در هر صورت همۀ این ها را خواهی شنید، هر روز و هر ساعت، از کرور کرور آدم های اطرافت. متأسفم که به عنوان مادرت نمی توانم به تو وعدۀ دنیایی بدون رنج را بدهم.

اما دوست دارم بدانی زندگی نه به من، نه به تو و نه به هیچ کس دیگر تضمینی برای ثبات و آسودگی نداده و نمی دهد. اینکه هیچ شادی و دلِ خوشی به شکل معجزه در انتظارت نیست. اینطور که من تا اینجا فهمیده ام، ما در مسیر رشد به این رنج ها احتیاج داریم و این تویی که باید زیبایی و لذت را از میان لحظه لحظۀ آن ها بیرون بکشی. شاید این از اامی ترین و در عین حال فراموش شده ترین مهارت های لازم برای «زندگی کردن» باشد.

نمی دانم دنیا، وقتی تو در آن به کشف و تجربه میپردازی به چه شکلی است. شاید به مانند این روزهای من اخبار بد و حوادث تلخ، برای فشردن قلب کوچک تو همواره در رقابت باشند.

به عقیده مادرت شاید لازمه ی «زنده ماندن»، داشتن علائم حیاتی و دور بودن از بیماری و جنگ باشد. اما «زندگی کردن» قطعا شجاعت و جسارت می خواهد.

زندگی کن. تا میتوانی زندگی کن. زندگی کن و هزینه اش را هم بپرداز. فرصت محدود زندگی ات را در اندوه، ترس و ناامیدی نگذران.  اجازه نده اطرافیان  با یادآوری مداوم تلخی و دلهره، آرامش و شوق حرکت کردن در مسیر رشد را از تو بگیرند. در عوض، اگر از دستت برآمد تو برایشان نوید بخش دنیایی پر از رنگ باش.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گاه نوشته هاي (رها) محمد دليريان behnamkala2.parsablog.com دفترمجازی سرباز Virtual sarbaz Office چگونه مدرسه ای شاد داشته باشیم؟! آموزش افزایش ثروت در ایران دانلود تحقیق Rachel آپدیت نود 32 این جا خانه ی من است.پلاک 221 خیابان بیکر.