بخشی از سال اول و دوم دوره ی کارشناسی، به همراه چند نفر از همکلاسی ها و سال بالایی ها درگیر پروژه ای دانشجویی بودیم که به سفارش دفتر فنی دانشگاه کلید خورده بود. مدتی بعد از اتمام آن پروژه ی بسیار پرکار و پر دردسر، بحث دستمزدها پیش آمد. آنجا بود که اعلام کردیم دستمزد معنوی را به مادی اش ترجیح می دهیم.(حالا بماند که اگر مادی اش را هم ترجیح می دادیم اتفاقی نمی افتاد و چیزی دستمان را نمی گرفت!) خلاصه اش را بگویم، نتیجه ی مذاکرات این شد که دفتر فنی با هر روشی که خودش می داند از ما حمایت کند تا به پشتوانه ی اعتمادی که تا آن زمان جلب کرده بودیم و با هدف کسب تجربه و احتمالاً پی ریزی آینده ی شغلی مان، به عنوان کارآموز وارد پروژه های اجرایی یا به قول خودمان واقعی شویم.
با فاصله ی کوتاهی
بعد از جلسه ای که در آن مطالباتمان را ذکر کردیم(!) ما را خواستند تا جلسه ای
دیگر تشکیل دهیم و موضوعی را مطرح کردند که برق از سرمان پرید.
درباره این سایت